کتاب : #اقیانوس_مشرق
نویسنده : #مجید_پورولی_کلشتری
انتشارات : #عهد_مانا

قصه ، قصه ی سفری دور و دراز است.
مردی که دنبال چشمه ی جاودانگی آبادی به آبادی میرود تا اینکه دیگر پاهایش یاریش نمی کنند و پناه میبرد به کلبه ی پیرمردی که مسیر زندگیش را برای همیشه تغییر میدهد.

قسمتی از کتاب:

-هرگز زنی ندیدی که عاشقش شوی؟
زنی که حاضر شود در کومه ات با تو زندگی کند و تو مردش باشی!

پیرمرد سری تکان میدهد و میخندد:
-هرگز به چشمهای هیچ زنی نگاه نکردم.
اما یکبار عاشق مناجات زنی شدم که شبی باپسرش مهمان کومه ام شد.

-تاصبح با خود جنگیدم که چه کنم؟راز دل بگویم یا نگویم؟

-گفتی؟

-نزدیک صبح ازفرط خستگی خوابیدم و چون بیدارشدم رفته بودند و خبری از آنها نبود هنوز صدای مناجاتش درگوشهایم مانده است. صدای اذان که میشنوم مو بر تنم راست میشود انگار زنی، همان زنی که دیدم، درگوشهایم اذان میگوید.

پ ن : یادم میاد خیلی وقت پیش یه روزی نشسته بودم تو پارک کتاب میخوندم، وقتی کتابه تموم شد یه حسِ خاصی داشتم. اونقدر از کتاب لذت برده بودم که نمیتونستم بارشو تنهایی تحمل کنم .حس میکردم باید یه نفر دیگه رو با خودم شریک کنم. راه افتادم تو خیابون و کتابو هدیه دادم به یه نفر دیگه.
اقیانوس مشرقم همینطوریه بعدش دلت میخواد این همه لذتی که بردی رو با یه نفر تقسیم کنی!

پ ن : این کتابِ دویست و هشت صفحه ای طوری با روح و روان آدم بازی میکند که نگو!
یک جاهایی دلتنگِ خراسان میشوی ،
یک جاهایی دلت تنگِ او میشود ،
یک جاهایی اشکت روان میشود ،
و در تمام کتاب روحت بی قراری می کند:)

پ ن : اگه خواستین تولد امام رضا (ع) به کسی کادو بدین، این کتاب بهترین گزینه است.
تمام کتاب پر است از عطر و بوی علی بن موسی الرضا(ع)

▪️Saboh @bo313ok