کتاب: #چشم_روشنی
نویسنده: #کوثر_لک
انتشارات: #شهید_کاظمی

خوب امروز میخوام یه کتابی رو معرفی کنم که هنوز چاپ نشده !فوق العاده بود آنقدر که نمی توانم برای معرفیش صبر کنم....

خلاصه کتاب:
سید جواد روزی با صدو هشتاد و خورده ای قد،هیکلی ورزیده و عنوانی دهن پُر کن می رود خواستگاری . اما بعدا ها خیلی کوچک میشود و همه چیزش را از دست میدهد جز مردانگی و اخلاق را...

قسمتی از کتاب:
همان اول زندگی فهمیدم به اندازه ی فامیل هایم او دوست و آشنا دارد.با اینکه آن زمان بیست و چهار پنج سال بیش تر نداشت.هر شب مهمان داشتیم. برایمان کادوی عروسی می آوردند.یک شب که مادرم آنجا بود گفت که زشته مهمان ها شام نخورده برن،نگهشون دارید.مادر رفت سراغ مرغ پختن من هم با اعتماد به نفس رفتم سراغ برنج و قابلمه.پلویی پختم که توی تارییخ ثبت شد.دانه های برنج طوری به هم چسبیده بود که مثل کیک قالبی از قابلمه بیرون آمد.وقتی دیس پلو را سر سفره گذاشتیم.سید جواد مثل فطعه های کیک پلوی شفته شده را می گداشت توی بشقاب مهمان ها و با خنده می گفت:به هر نیتی دوست دارید این پلو را بخورید،به نیت آش ،کیک یا....
همه خندیدند.خودم خنده ام گرفته بود.به خاطر این قضیه هیچ وقت سرزنش نشدم از بس که با همه ی خرابکاری هایم تشویقم میکرد.

پ ن1:با خواندنش فهمیدم که آدم خوب ،اصلا جنسش یک چیز دیگه است.در هیچ چهارچوبی نمی گنجد.حتی در تصوراتم هیچ گاه مریضی مانند سید جواد جا نگرفته بود. #با_عشق_بخوانید_و_احترام
پ ن2:از اون کتابایی که وقتی دستتون میگیرید دیگه نمی تونید بزارید زمین.

#تولیدی
#معرفی_کتاب
#کتابخوانی